همراه با شهدای فارس/ شهید ناصر ورامینی
.
در طی حدود سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با
شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در
جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های
صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم. این بخش با
معرفی شهدای استان فارس، شهدای مدافع حرم و شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا،
با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند ادامه یافت. اکنون به
معرفی دیگر شهدای عزیز استان فارس می پردازیم که این هفته با شهید «ناصر ورامینی» آشنا می شویم.
شهید ناصر ورامینی
تاریخ و محل تولد: 1/5/1345 شیراز
تاریخ و محل شهادت: 30/12/1366 منطقه عملیاتی دشت خرمال
شهید ناصر ورامینی در اول مرداد ماه
سال 1345 در یک خانواده مذهبی در شهر شیراز به دنیا آمد. شروع دوره راهنمایی شهید
ورامینی همزمان با اوج قیام مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی پهلوی بود و او
با روحیه انقلابی غیر قابل وصفی که داشت، به تجمعات مردمی پیوست و برای به ثمر
نشستن گلبانگ آزادی و آزادگی، همصدا با مردم انقلابی راه حق و حقیقت از پای ننشست.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در
حالی که 14 سال بیشتر نداشت، همراه با هم سن و سالانش با فعالیت های فرهنگی و
مذهبی مسجد ظهراب بیگ آشنا شد و برای پاسداری از ارزش های اسلامی به تدریج به
عضویت گروه مقاومت آن مسجد درآمد.
با شروع جنگ تحمیلی در حالی که هنوز 15 سال بیشتر نداشت، در صف داوطلبان اعزامی به
جبهه های حق علیه باطل قرار گرفت و بعد از نام نویسی همراه با دیگر بسیجیان عازم
جبهه های جنگ شد و در اغلب عملیات ها حضور داشت؛ تا اینکه طی این سال ها 11 بار دچار
مجروحیت و آسیب دیدگی شد. نخستین مجروحیتش در سال 1361 در فتح خرمشهر بود.
شهید ناصر ورامینی در سن 20 سالگی سمت
فرماندهی گروهان را به دست گرفت و در طی سال های خدمتش در مناطق جنگی، مسوولیت های
متعددی از فرماندهی گروهان تا جانشین گردان را بر عهده داشت؛ تا اینکه سرانجام در
عملیات والفجر 10 در حالی که فرماندهی این عملیات را بر عهده داشت، در منطقه دشت خرمال
عراق در حالی که تنها چهار ساعت تا پایان سال 1367 باقی مانده بود، پس از اصابت
تیر به سینه اش به جمع دیگر شهدا و همرزمانش پیوست.
از ویژگی های اخلاقی شهید ناصر
ورامینی می توان به ارادات فراوان او به خاندان عصمت و طهارت (ع)، اهمیت به واجبات
دینی، احترام ویژه به والدین و اخلاق متواضعانه و مردم دارانه اشاره کرد.
خاطره
شهید ورامینی از زبان مادرش:
- ناصر کلاس سوم راهنمایی بود که تصمیم گرفت به جبهه برود؛ اما من
و پدرش به خاطر مساله درسش، مخالف بودیم؛ ولی ناصر اصرار داشت که به جبهه برود و می
گفت: من برای اسلام و دین می خواهم به جبهه بروم و حضور من در جبهه واجب تر است و درسم
را در همان جا می خوانم. به ناصر گفتم: شما با این سن کمت می خواهی بروی جبهه و مملکت
را نجات بدهی؟ گفت: من می روم و مملکتم را نجات می دهم و می دانم که سال های آخر
هم شهید می شوم. گفتم: مادر! اگر شهید بشوی من چه کار کنم؟ ولی ناصر گفت:
اگر جواهرات بسیار قیمتی
به شما بدهند و بعد بخواهند پس بگیرند، شما آن ها را تحویل می دهی؟
گفتم: بله حتما تحویل می دهم.
ناصر گفت: حالا من هم یک امانت هستم. فکر کن می خواهی من را به صاحبش تحویل بدهی. مادر
جان! راضی باش به رضای خدا.
- با
همسرش قرار گذاشته بود که اگر شهید شود بعد از 2 سال که دوران شیردهی دخترش تمام
شد، به او بپیوندد. دخترش فاطمه به دنیا آمد و دوران شیردهی تمام شد. تا اینکه
شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد و با اهدای لباس عروسی به او وعده داده بود
که حالا دیگر وقت آمدن شما است و بیا. بعد از دیدن این خواب
بود که من همراه با همسرم و عروسم عازم سفری به قم شدیم که در مسیر تصادف کردیم.
در این حادثه، عروسم به شدت دچار آسیب دیدگی شدیدی شد و به مدت 10 روز در
بیمارستان بستری شد و بعد از 10 روز او هم به همسر شهیدش پیوست.
خاطره
شهید ورامینی از زبان همرزمش:
- چند روزی بیشتر تا
عملیات والفجر هشت باقی نمانده بود؛ ولی تاریخ دقیقش را هیچ کس نمی دانست و برای
همین باید برنامه هایی را که آمادگی جسمی و معنوی بچه ها را حفظ کند و افزایش
دهد، پیاده میکردیم. در جلسات به فرماندهان تاکید می شد که از آموزش های خسته
کننده استفاده نکنند؛ چرا که عملیات بسیار سختی را در پیش داشتیم؛ اما در گردان ما
یک مداح بسیار خوب حضور داشت. ناصر ورامینی هم مداح و هم فرمانده گردان بود و با
نوای گرمش فضای معنوی دلنشینی را در بین بچه های گردان ایجاد می کرد.
فرازی
از وصیت نامه شهید ناصر ورامینی:
بارالها! به درگاهت شکر می گذارم که سعادت حقیقی را نصیبم کردی و مرا با
پیروان حسین (ع) همراه کردی ...
از ظلمت به نور رهنمون ساختی و شراب
عشقت را به من نوشاندی و در زمره کسانی قرار دادی که در راه تو نبرد می کنند ...
نظر دهید