همراه با شهدا؛
شهید «سیدناصراله مرادی»
در طی بیش از سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت.
همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و در ادامه نیز با شهدای مدافع حرم استان که در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسیدند و سپس با شهدای استان فارس آشنا شدیم.
این بخش از «همراه با شهدا» به شهید «سیدناصراله مرادی»، از شهدای هشت سال دفاع مقدس استان فارس اختصاص دارد تا با زندگی و شخصیت این شهید والامقام، بیشتر آشنا شویم.
شهید «سیدناصراله مرادی»
تاریخ و محل تولد: یکم مهر سال 1338 در محله آستانه شیراز
تاریخ و محل شهادت: 12 اسفند 1362 در عملیات خیبر
شهید «سیدناصراله مرادی» یکم مهر سال 1338 در محله آستانه شیراز دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع سوم راهنمایی گذراند و سپس ترک تحصیل کرد و مشغول کار شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست. با آغاز جنگ تحمیلی همراه با برادرش، راهی جبهه شد و سرانجام 12 اسفند 1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر پاکش پس از 12 سال انتظار به زادگاهش بازگشت و در گلزار شهدای شیراز در جوار یارانش به خاک سپرده شد.
بخشی از متن نامه شهید «سیدناصراله مرادی»
بوسه بر پیشانی مادر
«بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به امام و خانواده شهداء و خانواده خودم. اگر از حال اینجانب جویا باشید، به حمدالله سلامتی برقرار است و امیدوارم که همگی شما بتوانید در زیر پرچم اسلام و به رهبری امام خدمت بیشتری به اسلام و مسلمین کنید.
من پیش از یک ماه در این جا هستم و در عرض این یک ماه، آموزش سلاحهای سنگین را پشت سر گذاشتهایم و حالا منتظریم که دستور حمله برسد و تا به قرب خدا برویم و کربلا را از دست کفار نجات دهیم. دیشب حنابندان بود آن هم چه حنابندانی. چه معنویت قوی بین بچهها بود. همه دست و سر و پاهایشان را با گریه شوق حنا بستند و من هم دستم را حنا بستم.
انشاءالله میرویم کربلا را آزاد میکنیم یا اینکه شهادت را نصیب خود میکنم. انشاءالله با پیروزی یا شهادت که هر دو پیروزی است.
چقدر پررو هستم بعد از این همه گناه، آرزوی شهادت دارم. عیب ندارد عوضش خداوند تبارک و تعالی خیلی مهربان است. فکر میکنم هر چه انسان در درگاه خداوند پرروتر باشد، بهتر است. خلاصه ما خودمان را وا گذاشتهایم به خداوند تبارک و تعالی.
سرتان را درد نیاورم. سلام مرا به منصور آقا و مادر رسول و بچه هایشان برسانید و سلام به محمد آقا و قنبر آقا و جواد آقا و همه اهل خانه و بچههای مسجد برسانید و سلام و درود مرا به مادرم که از همه کس برایم عزیزتر است برسانید و از طرف من سه مرتبه پیشانی و دست راست و چپش را ببوسید و بگویید حلالم کند.
و سلام مرا به جعفر آقا و سید حسین و زهرا برسانید. و بهتان بگویم قدر مادرمان را بدانید ما که قدرش را ندانستیم. به سید حسین سفارش سید جعفر را بکنید و بگویید که اگر آرزوی کربلا و شهادت دارد، بیشتر به سید جعفر برسد.
خب دیگر عرضی ندارم جز دوری کربلا. به امید پیروزی رزمندگان والسلام. احتمال زیاد است که حالا فعلا به مرخصی نیایم. نامه نمیخواهد بدهید، خودم نامه برایتان میدهم.
سایه امام مستدام.»
پایان خبر