همراه با شهدا؛
شهید «خداداد قشقایی»
.
در طی بیش از سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه
سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق
علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی،
شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی
شهدای استان فارس ادامه یافت.
همچنین در ادامه با
شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان
گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و در ادامه نیز با
شهدای مدافع حرم استان که در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت
رسیدند و سپس با شهدای استان فارس آشنا شدیم.
این بخش از «همراه
با شهدا» به شهید «خداداد قشقایی»، از شهدای هشت سال
دفاع مقدس استان فارس اختصاص دارد تا با زندگی و شخصیت این شهید والامقام، بیشتر
آشنا شویم.
شهید «خداداد قشقایی»
تاریخ و محل تولد:
یکم دی 1344 در
شهرستان دوگنبدان
تاریخ و محل
شهادت: هفتم اردیبهشت 1365 مصادف با شب نوزدهم ماه
مبارک رمضان بر اثر اصابت ترکش خمپاره در بعلبک لبنان
شهید «خداداد
قشقایی» یکم دی 1344 در شهرستان دوگنبدان دیده به جهان گشود. تا کلاس سوم
ابتدایی را در دوگنبدان گذراند و سپس با خانواده به شیراز عزیمت کردند و ادامه
تحصیل را در شیراز گذراند. او تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید یوسفی پشت
سرگذاشت. پس از گذراندن دوران راهنمایی دوران دبیرستان وی با انقلاب اسلامی همزمان
بود و او نیز همراه با سایر دانشآموزان و مردم در راهپیماییها و تظاهرات شرکت میکرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی به تحصیل ادامه داد و موفق به کسب مدرک دیپلم شد و همزمان
با پایگاه بسیج در تامین امنیت در شهر همکاری میکرد. وی مدتی پس از آغاز جنگ
تحمیلی با لباس بسیج به جبهه اعزام و به نبرد با دشمن بعثی مشغول شد و
مأموریتهای مهمی را بر عهده گرفت و چون به سن سربازی رسید، در جبهه مشغول گذراندن
خدمت سربازی شد. وی در سال 1364 نیز به بلعبک لبنان اعزام و به عنوان خدمه توپ ضد
هوایی به حراست از آسمان لبنان پرداخت. سپس در بازگشت به جبهههای ایران به نبرد
با دشمن بعثی ادامه داد و سرانجام در هفتم اردیبهشت 1365 در شب 19 ماه مبارک رمضان
در منطقه پاسگاه بجلیه بر اثر اصابت ترکش خمپاره جان بهجانآفرین تسلیم کرد و به
خیل شهدا پیوست.
بخشی از خاطره روزنوشت شهید قشقایی با عنوان «پاکسازی قبضه توپ»
19
خرداد سال 1364 مثل اینکه کم کم دارم هر دو روز یکبار نوشتن را دست در کار
خودم قرار میدهم اما اکثراً اتفاقی است باز هم اول از دیروز مینویسم. دیروز
اکثراً خواب بودم چون شب قبلش نخوابیدیم. صبح 9 رفتم روی پست و 12 آمدم. بعد از
نماز دوباره خوابیدم تا ساعت 5 عصر بعد هم افطار بود و مسائل دیگر.
اما امروز ساعت 9 از
خواب بیدار شدم . 11 نوبت پست من بود از ساعت 11 تا 2:15 یعنی ربع ساعت بیشتر از
پاسم(نگهبانی) هم مشغول تمیز کردن یکی از قبضههای توپ شدیم. قبضه دیگرش را هم چند
روز قبل تمیز کرده بودیم. بعد از تمام شدن کارم نماز را خواندم و رفتم زیر سایهی
یکی از درختان بخوابم ولی خوابم نبرد. ساعت 6 بود که بلند شدم آمدم. اول رفتم حمام
و بعد هم مشغول کشیدن غذا شدم چون امشب برادر حر مسئول آتش بار بعلبک
اینجاست.
ساعت نزدیک به یک
است. حر و حسین خوابیدهاند. پهلواننژاد رفته زینبیه. حبیب هم دارد دعا میخواند
چون امشب هم یکی از لیالی قدر است. میخواهم اگر خدا توفیق دهد چند رکعتی نماز
بخوانم. در ضمن قرار است حسین دیده ماه برود ایران چون کمرش زیاد ناراحتش میکند.
شاید فردا یک نامه هم برای خونه بنویسم.
امروز 4 الی 5 روز
است که نتوانستم چیزی بنویسم برای همین از شب 20 را مینویسم. چیز زیادی یادم نمیآید
ولی همین قدر میدانم که حسین دیدهماه به همراه حر رفت که برود ایران. در ضمن من
دو نامه هم از خانواده داشتم و توی نامه نوشته بودند که پدرم آمده و حالش خوب است
و ضمنا در امتحان نیز قبول شدهام.
روز 21 رفتیم
زینبیه شب قدر بود و تا صبح آنجا بودیم بعد هم آمدیم زبدانی و آنجا بچهها سحری
خوردند و آمدیم بعلبک من حالم خیلی بد بود سرم به شدت درد میکرد و حالت تهوع نیز
داشتم. برای همین نتوانستم در دعا شب قدر بنشینم. رفتم به یکی از برادران مسئول
گفتم و آنها مرا به بیمارستان بردند یک سوزن زدند توی رگ دستم و یک نسخه
نوشتن که آن را نگرفتم موقع خوردن سحری در زیدانی نیز بیدار نشدم و بدون سحری
موندم.
فرازی از وصیتنامه
شهید:
بیا مادر حلالم کن
که عزم ترک جان دارم به دیدار دل افروزی عروج آسمان دارم
بنه بر بسته با
عزمی گذر از مرز جان دارم از این گلخون هوای گردش باغ جنان دارم
حلالم کن که قصد
بارگاه کبریا دارم گذرنامه به
نقد جان درگاه خدا دارم
به سر عشق شهادت ور طریق آشنا دارم سفال تن شکسته جانب دار بقا دارم
نظر دهید