همراه با شهدا؛
شهید «بهمن دالاندار»
در طی بیش از سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت.
همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و در ادامه نیز با شهدای مدافع حرم استان که در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسیدند و سپس با شهدای استان فارس آشنا شدیم.
این بخش از «همراه با شهدا» به شهید «بهمن دالاندار»، از شهدای هشت سال دفاع مقدس استان فارس اختصاص دارد تا با زندگی و شخصیت این شهید والامقام، بیشتر آشنا شویم.
شهید «بهمن دالاندار»
تاریخ و محل تولد: 20 دی 1343 در لارستان
تاریخ و محل شهادت: 15 بهمن سال 1363 در عملیات بدر منطقه شرق دجله مفقود شد
شهید «بهمن دالاندار» بیستم دی 1343 در لارستان دیده به جهان گشود. تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه «دهخدا» و راهنمایی را در مدرسه «فرصت» با موفقیت پشت سرگذاشت. دوره دبیرستان را در مدرسه «صحبت لاری» و در رشته اقتصاد گذراند. سال 1360 راهی جبهه جنگ شد و در عملیات «ثامن الائمه(ع)» برای شکست حصر آبادان شرکت کرد. سال 1362 وارد مرکز تربیت معلم لار شد و آموزش ابتدایی را آغاز کرد.
او در کنار درس، جوشکاری میکرد و درآمد حاصله را به خانواده یتیمان میداد. پدر این شهید بزرگوار در خاطره ای میگوید: «بهمن دبیرستانی بود او اوقات فراغت به کار مشغول میشد. حدود 15 تا 20 روز برای جوشکاری در مرغداری که از شهر دور بود رفت. زمانی که برگشت گفت: پدر جان خدا را شکر که ما هیچ کمبودی نداریم پس باید به فکر یتیمان باشیم و درآمد حاصله را به یتیمان کمک می کرد.»
از اعضای پایگاه مقاومت شهید همنشینفرد بود و در بسیج حضور فعال داشت. او همراه سایر بسیجیان برای سرکوب ضد انقلاب به فیروزآباد اعزام شد. بهمن در گروههای نمایشی به عنوان بازیگر به ایفای نقش میپرداخت و در زمینه شعر هم دست به قلم بود.
پس از مدتی، دوباره عازم جبهه جنگ شد. او علاوه بر حضور در جبهه برای جمع آوری کمک مردمی برای رزمندگان تلاش میکرد. شهید دالاندار سال 1363 به عنوان آرپی جی زن گردان کمیل عازم جبهه «هورالهویزه» شد و سرانجام 15 بهمن سال 1363 در عملیات بدر منطقه شرق دجله مفقود شد و پیکر پاکش پس از 10 سال تفحص به خانه بازگشت.
خانواده این شهید بزرگوار در خاطره ای می گویند: «همرزمان آخرین بار بهمن را زخمی دیده بودند و هیچ کس به شهادت رسیدن او را ندیده بود. همین امر موجب دلخوشی ما شده بود که بهمن اسیر شده و زنده است. پس از آزادی آزادگان، مادر و پدر به امید اینکه کوچکترین خبری و نشانه ای از فرزند خود بیابند به خانه اسرا میرفتند، اما هیچ خبری از بهمن نبود تا اینکه پس از 10 سال انتظار، پیکرش به خانه بازگشت.»
بخشی از متن وصیت نامه شهید «بهمن دالاندار»
«بسم الله الرحمن الرحیم
ما أصاب منْ مصیبةٍ إلّا بإذْن اللّه ومنْ یؤْمنْ باللّه یهْد قلْبه واللّه بکلّ شیْءٍ علیمٌ
هیچ رنج و مصیبتی (درد و غمی به شما) نرسد، مگر به فرمان خدا، هر که بخواهد ایمان آرد دلش را (مقام عالی رضا تسلیم) هدایت کنیم و خدا بر همه امور آگاهاست.
با درود و سلام به شهیدان از صدر اسلام تا کنون و سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب و سلام و درود به شما پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم.
وصیت خود را زمانی مینویسم که احساس میکنم چند روز بیشتر تا عملیات نمانده و چون نمیخواستم شما را ناراحت سازم به شما نگفتم که در گردان رزمی هستم. پدر و مادر عزیزم من جلوی شما شرمنده هستم چون نتوانستم حق شما را ادا نمایم و شاید فرزند خوبی برای شما نبودهام و اما امید دارم به بزرگی خود مرا ببخشید، من امانتی بیش نزد شما نبودم.
ما همه از خدائیم و به سوی خدا باز میگردیم. پس هر وقت مشیت الهی باشد، باید دنیا را وداع گفت، یک روز بالاخره باید از این دنیا برویم؛ پس چه بهتر است این رفتن در راه خدا و برای خدا باشد.
خانواده عزیز: من به دلخواه در این راه قدم گذاشتهام و هیچ هدفی جز رضای خداوند ندارم حال اگر خداوند خواست شهادت را نصیب من سازد. تنها وصیتی که دارم آن است که در این مصیبت از جانب خداوند بر شما وارده شده، صابر باشید. گریه و زاری نکنید؛ اگر خواستید گریه کنید، برای سر زتن جدا شده امام حسین(ع) گریه کنید. برای علیاصغر(ع) و علیاکبر(ع) گریه کنید.
مادر عزیزم، خواهران مهربانم؛ بنگرید چگونه زینب(س) در مصیبت برادر خود صابر بود. از شما میخواهم روح مرا شاد کنید و شما نیز زینب(س) گونه باشید و همانطور پدر و برادران عزیزم تنها خواهش من این است که صبر پیشه خود سازید، چون خداوند صابرین را دوست دارد و هیچ نگران نباشید، بلکه به این شهادت افتخار کنید.
در این جا از جمله قومان و خویشان نیز میخواهم که مرا حلال کنند، اگر بدی از من دیدهاند به بزرگواری خود مرا ببخشند و از خدا بخواهید تا خداوند گناهان و لغزشهای مرا ببخشد.
و در این آخر وصیت دیگری نیز به شما دارم و آن این است که امام را تنها نگذارید و بار دیگر از همه خواهران و برادران عزیزم و پدر و مادر میخواهم در مرگ من صابر باشند و بدان افتخار کنید و با این کار، روح مرا شاد سازید. این را یادآور بشوم که من راه خود را خوب شناختهام و با شناخت در آن قدم میگذارم و در خاتمه موفقیت و پایمردی شما را در امور خیر از خداوند خواهانم.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی(عج)، خمینی را نگهدار، رزمندگان اسلام، نصرت عطا بفرما.
فرزند حقیر شما بهمن
والسلام»
پایان خبر