سرمایه گذاری برای تولید
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
سرمایه گذاری برای تولید
  • 1404/09/17
  • - تعداد بازدید: 55
  • زمان مطالعه : 2 دقیقه
همراه با شهدا؛

با شهید «حسین باقری» بیشتر آشنا شویم

در طی بیش از سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت.

همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و در ادامه نیز با شهدای مدافع حرم استان که در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسیدند و سپس با شهدای استان فارس آشنا شدیم.

این بخش از «همراه با شهدا» شهید «حسین باقری»، از شهدای هشت سال دفاع مقدس استان فارس اختصاص دارد تا با زندگی و شخصیت این شهید والامقام، بیشتر آشنا شویم.

شهید «حسین باقری»

تاریخ و محل تولد: 17 مرداد سال 1347 در روستای فیروزی شهرستان مرودشت

تاریخ و محل شهادت: 2 شهریور سال 1366در جزیره مجنون  

شهید «حسین باقری» 17 مرداد سال 1347 در روستای فیروزی شهرستان مرودشت دیده به جهان گشود.

تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی گذراند و سپس ترک تحصیل کرد و به کشاورزی مشغول شد.

سال 1365 به خدمت سربازی رفت و در جبهه آرپی‌جی زن بود که سرانجام دوم شهریور سال 1366 در جزیره مجنون به شهادت رسید.

پیکر پاکش در گلزار شهدای فیروزی مرودشت به خاک سپرده شد.

بخشی از خاطرات مادر شهید «حسین باقری»

مادر شهید «حسین باقری» در خاطره‌ای روایت می‌کند:

«حسین خیلی مشتاق رفتن به جبهه بود و از آنجا که می‌دانست من و پدرش مانع رفتنش می شویم، یک روز بدون اطلاع کیف خود را برداشت و با عده‌ای از دوستانش به شهرستان مرودشت رفتند تا در بسیج ثبت نام کرده و عازم جبهه شوند.

من پس از چند ساعت متوجه شدم و سراسیمه خود را به مرودشت رساندم با او صحبت کردم.

گفتم: مادر برگرد. بذار لااقل 18 سالت بشه بعد برو؛ حسین در جواب گفت: مادرجان چندین بار پیش آمد که با موتور جلو ماشین زمین خوردم و نصف موتورم زیر ماشین رفت. خدا هر وقت بخواهد جان انسان را می‌گیرد حالا هر جا می‌خواهد باشد. حالا اگر من در جبهه بمیرم بهتر است یا در همین جا تصادف کنم؟

گفتم: مادر نمی‌گویم نرو. صبر کن پسر دایی تو که معلوم نیست اسیر شده یا شهید شده! خبری از او دریافت کنیم بعد هرجا خواستی برو.

پس از مدتی خبر سلامتی پسر دایی‌اش رسید و حسین عازم جبهه شد.

چند روز قبل از اینکه عازم جبهه شود. با دو قاب عکس در دست وارد خانه شد. گفتم مادر چی آوردی؟! گفت: مادر این عکس‌ها برای گلزار قشنگ هست نه؟! ناراحت شدم و گفتم: مادر چرا میگی گلزار بگو حجله، بگو برای منزل نو... این حرف‌ها چیه می زنی مادر.

حسین لبخندی زد و در جواب گفت: خب آدمی هست دیگه... .»

پایان خبر

  • گروه خبری : اخبار وب دا,آخرین اخبار
  • کد خبری : 140988
حمید تهرانی
خبرنگار

حمید تهرانی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

تنظیمات قالب