سرمایه گذاری برای تولید
دانشگاه علوم پزشکی شیراز
سرمایه گذاری برای تولید
  • 1404/07/01
  • - تعداد بازدید: 212
  • زمان مطالعه : 4 دقیقه
به مناسبت هفته دفاع مقدس؛

خاطرات سبز یک جانباز سرافراز؛ روایتی زنده از امید و پایداری دوران دفاع مقدس

به مناسبت هفته دفاع مقدس، پای صحبت ‌های یکی از رزمندگان دوران هشت ساله دفاع مقدس نشستیم تا پنجره ‌ای به آن دوران گشوده شود. 

«حمید میرزایی» مسوول کارگزینی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز، رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس که در سال ۶٧ در مناطق عملیاتی حضوری فعال داشت، خاطرات زیبا و شیرینی از آن دوران دارد.

از وی خواستیم با توجه به سن کمی که در دوران دفاع مقدس داشتند، خاطره ای از زمان اعزام به جبهه برایمان بگویند.

اگر بخواهم از خاطرات جبهه بگویم، با وجود این که سن‌مان کم بود، آن زمان جبهه را تجربه کردیم؛ ما در حدود ۱۴ سال سن داشتیم و در پایان جبهه هم حضور داشتیم؛ سال ۱۳۶۷ بود که اعزام شدیم به جبهه. اولین خاطره‌ای که از اعزام دارم این است که وقتی می ‌خواستم اعزام شوم، چون یکی از برادرانم در جبهه حضور داشت، پدر و مادرم به من اجازه نمی ‌دادند تا من هم به جبهه بروم؛ در آن زمان مدرسه‌ها صبح و عصر بود؛ مطلع شدیم فلان روز بعد از ظهر زمان اعزام به جبهه هست؛ بعد از ظهر که خواستیم برویم مدرسه، کتاب‌هایمان را برداشتیم تا راهی مدرسه شویم ولی از آنجا به بسیج رفتیم.

آقای میرزایی با لبخندی که آمیخته با شیرینیِ شیطنت های آن روزگار بود ادامه می ‌دهد، با توکل به خدا و بدون اجازه پدر و مادر رفتیم و سوار مینی ‌بوس شده و به جبهه اعزام‌ شدیم؛ اولین مکانی که رفتیم پادگان امام علی(ع) شیراز بود تا دوره‌ های آموزشی را سپری کنیم؛ وقتی به پادگان امام علی(ع) شیراز رسیدیم، به ما گفتند: هر که می ‌خواهد برگردد، حالا برگردد؛ اما هرکس می‌ خواهد بماند، مردانه بماند؛ باید اینجا بمانیم و دوره را بگذرانیم؛ همه ما گفتیم نه ما می‌خواهیم بمانیم؛ حدوداً ۲۰ روزی دوره دیدیم و بعد برای انجام عملیات به اهواز برویم که بعداً فهمیدیم که عملیات بیت المقدس ۷ است.

یک شب با هواپیمای سی ۱۳۰ ارتش از فرودگاه شیراز به پایگاه پنجم شکاری امیدیه اعزام شدیم و از آنجا به پادگانی به نام پادگان شهید «دست بالا» در گتوند رفتیم؛ حدوداً دو هفته آنجا دوره دیدیم و بعد از آن به خط مقدم جبهه اعزام شدیم. زمانی که رسیدیم، شب در سنگر ماندیم و فردا صبح هم به خط مقدم رفتیم.

در مورد مجروح شدن و افتخار جانبازی برایمان بگویید:

از لحظه ‌ای که با موج انفجار مجروح شدم خاطرم هست که با چند نفر از همرزمان پشت خاکریز در حال گفتگو بودیم که یک موشک spg 11 کنار ما اصابت کرد؛ دو رزمنده‌ همراهم از ناحیه پا مجروح شدند و من هم با موج انفجار مواجه شده و برای درمان به اهواز و از آنجا به قم اعزام شده و پس از دو هفته‌ از بیمارستان مرخص شدیم.

اگر بخواهیم دوران دفاع مقدس را در یک کلام خلاصه کنیم، چه واژه ای برای آن می‌توان در نظر گرفت؟در یک کلمه «عشق»؛ عشق به وطن، عشق به همرزمان، و عشق به راهی که ما را به جبهه می‌ کشاند. من خودم اگر آن عشق نبود، هرگز به میدان نمی‌ رفتم؛ یادم می ‌آید که یکی از همکلاسی ‌های من با وجود زخمی که داشت (دستش ترکش خورده بود) باز می‌خواست به عشق و انگیزه ‌ای که به جبهه داشت، ادامه بدهد؛ او با وجود مجروحیتش، همچنان می ‌خواست به جبهه برگردد، اما اجازه این کار را به اون نمی دادند؛ این همان عشقی است که در خط مقدم و در این ایثار و ایمان حضوری پُررنگ داشت؛ آن زمان، من و خیلی از رزمنده ها نوجوان های کم سن و سال بودیم، اما می ‌دیدم که وسایل مختلف از جمله چند خشاب، اسلحه کلاشینکف، قمقمه آب و خیلی وسیله های دیگر را با اینکه وزن سنگین و زیادی داشت، حمل میکردیم و این تنها به دلیل همان ایمان و عشق به وطن بود که به رزمندگان حق علیه باطل قدرت می داد.

اگر دوباره جنگ رُخ بدهد، آقای «حمید میرزایی» که الان حدود ۵۰ و چند سال دارد، باز هم همان اتفاق را تکرار می ‌کند یا نه؟

ان‌شاءالله هیچ وقت جنگی اتفاق نیفتد، اما اگر به وقوع بپیوندد، باز هم با پشتیبانیِ فرمانِ رهبر معظم انقلاب در خط مقدم خواهیم بود؛ ما به اراده و هدایتِ رهبری اعتماد داریم و آماده ‌ایم تا هر آنچه لازم است را انجام بدهیم.

پیام شما برای نسل امروز چیست؟

هیچ وقت فراموش نکنید که عشق، ایمان و ایثار قدرت ‌های بزرگی‌ هستند که ملت را در کنار هم نگه می ‌دارند؛ ما هرگز به راحتی از این ارزش‌ ها عبور نخواهیم کرد./ م.مقصودیان

پایان خبر 

 

 

  • گروه خبری : آخرین اخبار,اخبار وب دا
  • کد خبری : 132874
مهدی  آذین فر
خبرنگار

مهدی آذین فر

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

تنظیمات قالب