همراه با شهدا؛
با شهید «محمد اکبری باصری» بیشتر آشنا شویم
در طی بیش از سه سال گذشته در روزهای دوشنبه، با شهدای مجموعه سلامت فارس در طول سال های دفاع مقدس که در کنار خدمات پشتیبانی در جبهه های حق علیه باطل و خدمت به رزمندگان غیور میهن در بهداری ها و بیمارستان های صحرایی، شهدای گرانقدری را به این انقلاب تقدیم کرده اند، آشنا شدیم و این بخش با معرفی شهدای استان فارس ادامه یافت.
همچنین در ادامه با شهدای مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی شیراز که در روزهای بحران کرونا، با از جان گذشتگی در سنگر سلامت، برای حیات بیماران جنگیدند آشنا شدیم و در ادامه نیز با شهدای مدافع حرم استان که در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) در سوریه به شهادت رسیدند و سپس با شهدای استان فارس آشنا شدیم.
این بخش از «همراه با شهدا» به شهید «محمد اکبری باصری»، از شهدای هشت سال دفاع مقدس استان فارس اختصاص دارد تا با زندگی و شخصیت این شهید والامقام، بیشتر آشنا شویم.
شهید «محمد اکبری باصری»
تاریخ و محل تولد: 25 مرداد سال 1350 در شهرستان آباده
تاریخ و محل شهادت: 12 آذر سال 1366 منطقه عملیاتی اهواز
شهید «محمد اکبری باصری» 25 مرداد سال 1350 در شهرستان آباده دیده به جهان گشود.
تحصیلات خود را تا مقطع راهنمایی گذراند. علی رغم اینکه محصل بود، تصمیم گرفت راه برادر شهیدش را ادامه دهد و به همین جهت درس را رها کرد.
پس از گذراندن دوره آموزشی راهی جبهه کردستان و چهار ماه مشغول حراست از حریم وطن شد.
شهید باصری فردی مهربان و نماز اول وقت در اولویت کارش بود و پس از مرخصی کوتاه مجدد برای بار دوم عازم منطقهی عملیاتی اهواز شد.
او سرانجام 12 آذر سال 1366 پیش از ادای فریضه نماز در سنگر به شهادت رسید.
پیکر پاکش در روستای شهیدآباد شهرستان صفاشهر به خاک سپرده شد.
بخشی از وصیت نامه شهید «محمد اکبری باصری»
نور خورشید به رنگ شهادت
«قولوا لا اله الّا اللّه تفْلحوا " (انا لله و انا الیه راجعون)
شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع. (استاد شهید مرتضی مطهری)
جوانان ما شهادت را طالبند، (امام خمینی)
خدایا، خدایا تا گناهان مرا نبخشی مرا از این دنیا نبر.
به نام خداوند کریم و رحمان، به نام آن که گناهان و عیبهایم را پوشاند و بدیهایم را در انظار دیگران مخفی نگهداشت و محبت مرا در قالب دوستان و خویشان و یارانم قرار داد و به یاد آن که بهترین فرزندان اسلام برایش همهی گلولههای خصم را به جان خریدند و سینه هایشان چاک چاک، جبهههای نبرد حق علیه باطل گردید.
در این لحظه که قلم را به دست گرفته و مطالبی با به نام وصیت نامه مینویسم به هیچ عنوان اطمینان ندارم که شهید بشوم، اگر به رحمانیت بیمنتهای خداوند ایمان نداشتم، هرگز در این شرایط وصیتنامه نمینوشتم، ولی چه کنم که جز او کسی را ندارم تا بر روی صفحات سیاه زندگانیم، خون خورشیدی رنگ شهادت را بلغزاند.
خداوندا رحمتی کن آن چنان که تو دوست میداری بمیرم و در لحظهی مرگ قلبم مالامال از عشق تو باشد. کلیه غلها و زنجیرها را به دور ریخته باشم که جز تو به هیچ کسی و هیچ چیز جز تو امید ندارم.
خداوندا توبهام را بپذیر گرچه خود عذر ماندن خویش را نمیپذیرم و بر پوست نازکم رحم کن، خدایا سوزش آتش را بر پوستم حرام گردان و یاریم نما که در راه تو بمیرم.
الهی العفو، العفو، العفو ، العفو.»
پایان خبر
نظر دهید